مطالعه موردی: تحلیل انیمیشن‌های برجسته در بازی‌های معروف

مخاطب‌ها از اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی ساخته‌شده از روی بازی‌های ویدیویی چه می‌خواهند؟ استودیوهای هالیوودی سال‌ها به‌دنبال جواب این سؤال بودند. فرمول‌های زیادی مورد آزمایش قرار گرفتند و اقتباس‌های پرشماری با سر به دیوار خوردند. حتی بعضی از آثار که به فروش قابل قبولی رسیدند، سود عجیب‌وغریبی را به ارمغان نیاوردند. واکنش‌های غالبا منفی منتقدها به اکثر این فیلم‌ها و سریال‌ها را نیز نمی‌توان فراموش کرد.

شرکت‌های مختلف سال‌ها تلاش کردند تا بالاخره راهی برای ساخت آثار بسیار پرفروش و لایق تحسین از روی بازی‌های ویدیویی پیدا کنند؛ تلاش‌هایی که مرور آن‌ها از حوصله‌ی این متن خارج است. اما امروز در جهانی زندگی می‌کنیم که دیگر چیزی به اسم طلسم ساخت اقتباس از روی بازی‌های ویدیویی در آن به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ جهانی که هم سکانس‌های فوق‌العاده‌ی انیمیشن Arcane، هم لحظات پراحساس انیمه Cyberpunk: Edgerunners و هم موفقیت همه‌جانبه‌ی سریال The Last of Us را به یاد دارد.

در چنین موقعیتی بالاخره زمان ورود مجدد یکی از غول‌های صنعت ویدیوگیم به سینما رسید. چرا ورود مجدد؟ چون نینتندو چند دهه‌ی قبل به این مدیوم سر زده بود. بالاخره وقتی درباره‌ی لکه‌های ننگ در تاریخ اقتباس از روی بازی‌های ویدیویی حرف می‌زنیم، امکان ندارد که یادی از فیلم Super Mario Bros سال ۱۹۹۳ نکنیم.

شاید هر آن‌چه که باید درباره‌ی تغییر رویکرد صنعت سینما و تلویزیون نسبت به همکاری با صنعت ویدیوگیم بدانیم، در مقایسه‌ی کلی انیمیشن The Super Mario Bros. Movie با آن اثر اسفناک خلاصه شود. آن فیلم به منبع اقتباس احترام نگذاشت و این یکی به‌دنبال پیدا کردن راه مناسب برای ادای احترام به منبع اقتباس گشته است.

فرق اصلی یک اقتباس شدیدا شکست‌خورده با اقتباسی که رکوردهای قابل‌توجه گوناگون را به نام خود می‌زند، در داشتن یا نداشتن جواب درست برای چنین سوالاتی است. خواه یا ناخواه باید پذیرفت که ماجرا لزوما محدود به ابعاد هنری تولید این آثار نیست. حتی اگر فقط از زاویه‌ی دید چند تهیه‌کننده‌ی ثروتمند به ماجرا نگاه کنیم، هوشمندی در این است که به مخاطب همان‌چیزی را بدهیم که می‌خواهد. وقتی خواسته‌های پایه‌ای بیننده برآورده شوند، بیننده‌های بیشتری از راه می‌رسند.

راستش را بخواهید، موضوع انقدر ساده است که آدم را عصبانی می‌کند؛ عصبانی از اینکه چه‌طور شرکت‌ها طی این همه سال مدام از این ضربه خوردند که زیبایی‌های دنیای بازی‌های ویدیویی را درک نمی‌کردند و با آغوش باز به استقبال گیمرها نمی‌رفتند.

۱- گرد‌وخاک پر رمز و راز سیمبای «شیر شاه» در دلِ آسمان شب

انیمیشن The Lion King

اگر بخواهیم به‌یکی از قدیمی‌ترین پیام‌های پنهانی که طرفداران آثار دیزنی در انیمیشنی معروف پیدا کردند اشاره کنیم، باید از انیمیشن دوست‌داشتنی و موفق The Lion King (شیر شاه) بگوییم که در سال ۱۹۹۴ روی پردهٔ سینما رفت و به‌احتمال فراوان هر کسی آن را در سینما تماشا کرده، متوجه چیزی نشده و غرق در صحنه‌ بوده است؛ جایی که شخصیت کارتونی قهرمان فیلم، سیمبا، روی لبهٔ پرتگاه از خستگی روی زمین می‌افتد و خاکی نسبتاً زیاد از زمین بلند می‌شود و به آسمانِ شب می‌رود.

در نگاه اول، صحنه‌ای جذاب و البته معصومانه همچون دیگر صحنه‌های فیلم «شیرشاه» است، اما زمانی‌که چند فریم خاص از صحنهٔ ذکرشده را روی دور آهسته می‌بریم و پشت‌سرهم عقب‌وجلو برده و دکمهٔ توقف کنترل/پلیر را می‌زنیم، کم‌کم متوجه می‌شویم خاک، شکلی همچون نامه‌ به‌خود می‌گیرد.

درواقع می‌توان گفت این چند فریم و آوازهٔ جهانی‌ای که پیدا می‌کنند، بین میلیون‌ها طرفدار این فیلم در فضای مجازی و دنیای آنلاین (چند سال اخیر و همگام با گسترش جهانی اینترنت و فضای مجازی) دست‌به‌دست می‌شود و بعد نگاه‌ها را به‌سوی شرکت دیزنی می‌برد و این گمانه‌زنی‌ به‌وجود می‌آید که دیزنی قصد دارد پیام‌های زیرآستانه‌ای به‌مخاطب کم سن‌وسال خود منتقل کند.

گمانه‌زنی‌ها در حال تبدیل‌شدن به‌حقیقتی اجتماعی که خود بهتر می‌دانید وقتی چنین شود دیگر نمی‌توان ذهن مردم را نسبت به‌دروغ یا حقیقی بودن چیزی تغییر داد، بود که دیگر کاسهٔ صبر دیزنی لبریز شد و به‌صورت رسمی بیانیه‌ای صادر و تمام این گمانه‌زنی‌ها را شایعه‌پراکنی خواند.

اندکی بعد هم یکی از انیماتورهای انیمیشن «شیرشاه» توضیح داد که آن نامه‌های در آسمان درواقع تصمیمی از سوی دِپارتمان جلوه‌های ویژه بوده است. فیلم «شیرشاه» در سال ۱۹۹۴ توسط شرکت والت دیزنی اکران شد که هم منتقدان و هم تماشاچیان بسیار از آن تعریف کردند و لذت بردند. آن فیلم توانست با بودجه‌ٔ ۴۵ میلیون دلاری چیزی نزدیک ۹۷۰ میلیون دلار در گیشه فروش کند.

از صداپیشگان آن فیلم می‌توان به جرمی آیرونز، جیمز ارل جونز، متیو برادریک، جاناتان تیلور توماس، مویرا کلی و ارنی سابلا اشاره کرد. نسخه‌ای لایو اکشن هم از این انیمیشن محبوب در سال ۲۰۱۹ اکران شد و برخلاف انیمیشن، این نسخه حرفی برای گفتن نداشت و از آن نادر مواقعی شد که منتقدان و تماشاچیان به‌توافق روی بی‌دلیلی ساخت آن رسیدند.

۲- والدین از دست دیزنی شاکی می‌شوند!

انیمیشن The Rescuers

این مورد مربوط‌به نسخهٔ تلویزیونی انیمیشن سینمایی The Rescuers (نجات‌دهندگان) شرکت والت دیزنی می‌شود که در سال ۱۹۷۷ ساخته شد و در همان سال هم نسخه‌ٔ تلویزیونی آن پخش شد و دیزنی مجبور شد فراخوانی برای بازگردانی این نسخه‌ها بدهد، چون مشتریان یا بهتر است بگوییم تیزبینان توجه‌شان به‌تصویری در پس‌زمینهٔ یکی از صحنه‌های ویژه انیمیشن جلب شده بود.

در صحنه‌ای که قهرمانان فیلم در حال سواری در شهر بودند، تصویری که مشخص بود از دنیای واقعی است و ارتباطی به‌انیمیشن‌سازی آن دوران ندارد، در پس‌زمینه تصویر و در دو فریم جداگانه از هم دیده شد و البته در نگاه اول چیزی مشخص نیست و باز هم با متوقف کردن و زوم کردن پی به‌محتوای تصویر می‌بریم که تصویر برهنه از زنی است که برای سنین کم مناسب تعریف نشده است.

درهرصورت وجود چنین تصویری آن هم در اثری از شرکتی چون دیزنی که ادعای محتواسازی برای کودکان را دارد، غیرقابل دفاع بود و همین داستان باعث شد که دیزنی فراخوان جمع‌آوری داده و بعد هم به‌مشتریان نسخهٔ ویرایش‌شده را تحویل بدهد.

حال این ترفندی برای فروش بیشتر نسخهٔ خانگی انیمیشن «نجات‌دهندگان» بوده یا شخصی در دِپارتمان جلوه‌های ویژه شیطنت کرده بود، خون والدین زیادی را به‌جوش آورد که با فرزندان خود به‌تماشای اثری دارای محتوای به‌اصطلاح امن و کودکانه نشسته بودند.

داستان این انیمیشن در مورد موشی به‌نام بیانکا، عضو انجمن نجات موش‌ها است که داوطلب می‌شود تا دخترک یتیمی به‌نام پنی را که پیام درخواست کمک او در یک بطری در سواحل منهتن پیدا شده، نجات دهد و یکی دیگر از اعضای انجمن که موشی خجالتی به‌نام برنارد است، همراهش می‌رود. باب نیوهارت، اوا گابور، جرالدین پیج، جو فلین، میکله استیسی و جیمز مک‌دانلد در انیمیشن «نجات‌دهندگان» صداپیشگی کردند و در سال ۱۹۹۰ نیز دنباله‌ای بر این انیمیشن در بازی‌های ویدئویی با عنوان The Rescuers Down Under (امدادگران: مأموریت زیرزمینی) ساخته شد که اثر بدی نبود.

دکمه بازگشت به بالا