خلاصه کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت اثر شراره حبیبی
خلاصه کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت ( نویسنده شراره حبیبی )
کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت اثر دکتر شراره حبیبی، به خوانندگان کمک می کند تا دیدگاهی جامع و عمیق درباره ی تأثیر فلسفه بر مبانی و روش های تعلیم و تربیت پیدا کنند و ارتباط ناگسستنی این دو حوزه را درک نمایند. این اثر ارزشمند، پلی میان پیچیدگی های فلسفی و کاربردهای عملی آن در تربیت نسل ها ایجاد می کند.
مقدمه: فلسفه تعلیم و تربیت؛ راهنمایی در مسیر دانش
درک فلسفه تعلیم و تربیت، به مثابه کشف قطب نمایی است که مسیر نظام آموزشی را روشن می کند. این دانش، ریشه های عمیق در تفکر بشری دارد و به ما نشان می دهد که چگونه ایده ها و جهان بینی های مختلف، شکل دهنده ی اهداف، محتوا و روش های آموزش بوده اند. کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت نوشته ی دکتر شراره حبیبی، تلاشی هوشمندانه برای رمزگشایی از این ارتباط پیچیده و اساسی است. این اثر نه تنها به معرفی مکاتب اصلی فلسفی می پردازد، بلکه تأثیر مستقیم آن ها را بر فرآیند تربیت، از گذشته تا به امروز، با زبانی شیوا و تحلیلی روشن می کند.
برای دانشجویان رشته های علوم تربیتی، فلسفه و الهیات، و همچنین اساتید، پژوهشگران و حتی معلمان، این کتاب یک منبع مرجع حیاتی محسوب می شود. زمانی که به عمق اندیشه های فلاسفه سفر می کنیم و نگاهشان به هستی، دانش و ارزش ها را می کاویم، درمی یابیم که هر رویکرد تربیتی، ریشه ای در یک جهان بینی خاص دارد. شناخت این ریشه ها، قدرت تحلیل و نوآوری را در حوزه ی تعلیم و تربیت فزونی می بخشد. این مقاله، با هدف ارائه یک نمای کلی و تحلیلی از محتوای کتاب، به خوانندگان کمک می کند تا به درکی عمیق تر از این مفاهیم دست یابند و خود را برای مواجهه با چالش های تربیتی معاصر مجهز سازند. در این راهنما، با یکدیگر فصول این کتاب را مرور می کنیم تا گامی بلند در مسیر خلاصه فلسفه تربیتی برداریم و به فهمی عمیق تر از مکاتب فلسفی در تربیت دست یابیم.
کلیات فلسفه تعلیم و تربیت: بنیان های یک دانش مستقل
فلسفه تعلیم و تربیت، رشته ای است که در دهه های اخیر، به ویژه در ایران، به یک حوزه مطالعاتی مستقل و حائز اهمیت تبدیل شده است. این شاخه از فلسفه، به بررسی پرسش های بنیادین در مورد ماهیت، اهداف، روش ها و ارزش های تعلیم و تربیت می پردازد. زمانی که به فلسفه تعلیم و تربیت می نگریم، در حقیقت به این می اندیشیم که چرا و چگونه انسان ها باید آموزش ببینند و چه نوع انسانی قرار است در این فرآیند رشد کند. این رشته به مثابه فیلتری عمل می کند که نظریه های آموزشی را از منظر عقلانیت، اخلاق و ارزش ها مورد سنجش قرار می دهد.
تعریف فلسفه تعلیم و تربیت صرفاً محدود به یک جمله نیست، بلکه مجموعه ای از تفکرات عمیق را در بر می گیرد که به همه ی ابعاد پدیده تربیت نور می افکند. این دانش، ارتباطی ناگسستنی با سه مقوله ی اصلی فلسفه دارد: هستی شناسی (مابعدالطبیعه)، معرفت شناسی و ارزش شناسی. هر دیدگاهی در مورد جهان، انسان، دانش و ارزش ها، به طور مستقیم بر نوع نگاه ما به تربیت تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، اگر هستی را صرفاً مادی بدانیم، رویکرد تربیتی ما با زمانی که به ابعاد معنوی و متافیزیکی قائل باشیم، کاملاً متفاوت خواهد بود. فلسفه تعلیم و تربیت به ما کمک می کند تا دیدگاه های مختلف را شناسایی کرده و دلایل نهفته در پس هر رویکرد آموزشی را درک کنیم.
در کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت شراره حبیبی، به حیطه ها و ویژگی های فلسفه تعلیم و تربیت جدید نیز اشاره می شود. فلسفه جدید، فراتر از تکرار نظریات گذشته، به دنبال پاسخ به چالش های پیچیده ی جامعه ی مدرن و پسامدرن است. این رشته با رویکردی انتقادی و تحلیلی، سعی در بازسازی و بهبود نظام های تربیتی دارد تا آن ها را با نیازهای متغیر انسان و جامعه هماهنگ سازد. ویژگی هایی چون جامعیت، پویایی، انتقادی بودن و میان رشته ای بودن، فلسفه تعلیم و تربیت را به ابزاری قدرتمند برای تحلیل مسائل آموزشی تبدیل می کند. بررسی این بنیان ها، خود دریچه ای به سوی فهم عمیق تر از مکاتب مختلف و تأثیرات آن ها بر نظام آموزشی امروز می گشاید و زمینه ای برای بررسی جزئی تر خلاصه کتاب شراره حبیبی فراهم می آورد.
مروری بر مکاتب فلسفی و رویکردهای آن ها در تربیت
فلسفه، از آغاز تفکر بشری، به دنبال فهم هستی، انسان و معنای زندگی بوده است. این جستجو، مکاتب فکری متعددی را پدید آورده که هر یک نگاهی خاص به جهان دارند و به تبع آن، رویکردهای متفاوتی در زمینه ی تعلیم و تربیت ارائه می دهند. زمانی که به صفحات کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت وارد می شویم، گویی در یک گالری از اندیشه ها قدم می زنیم که هر کدام چشم اندازی منحصر به فرد از تربیت انسان را به تصویر می کشند. در ادامه، به برخی از برجسته ترین این مکاتب و تأثیرات تربیتی آن ها از دیدگاه این کتاب می پردازیم.
آرمان گرایی (Idealism) و تعلیم و تربیت
در مکتب آرمان گرایی، حقیقت نه در دنیای مادی، بلکه در ایده ها و مفاهیم ذهنی نهفته است. واقعیت، بازتابی از ذهن و روح است و جهان ایده ها، اصیل تر و پایدارتر از جهان محسوسات دانسته می شود. فیلسوفانی چون افلاطون، با تأکید بر عالم مثل، معتقد بودند که تربیت باید به سمت کشف حقیقت های ابدی و پرورش روح سوق یابد. هدف اصلی تربیت در این مکتب، دستیابی به کمال اخلاقی و فکری، و فهم ایده های مطلق مانند خیر، زیبایی و حقیقت است.
در نگاه آرمان گرایان، معلم نقش بسیار مهمی دارد؛ او نه تنها انتقال دهنده دانش، بلکه الگوی اخلاقی و راهنمایی برای دانش آموزان در مسیر کشف حقایق متعالی است. روش های تربیتی اغلب شامل بحث و گفتگو (دیالکتیک)، مطالعه آثار کلاسیک، و تأکید بر دروس نظری و فلسفی است که به پرورش تفکر و استدلال منطقی کمک می کند. در این رویکرد، ارزش های اخلاقی و معنوی در رأس امور قرار می گیرند و هدف نهایی، ساختن شخصیتی منسجم و اخلاق مدار است که بتواند با ایده های بزرگ سروکار داشته باشد.
واقع گرایی (Realism) و تعلیم و تربیت
بر خلاف آرمان گرایی، واقع گرایی معتقد است که واقعیت به طور مستقل از ذهن انسان وجود دارد. حقیقت در دنیای مادی و قابل مشاهده است و با مشاهده، تجربه و استدلال علمی کشف می شود. ارسطو، از برجسته ترین فلاسفه واقع گرا، بر اهمیت تجربه و مشاهده ی دقیق برای شناخت جهان تأکید داشت. در این مکتب، تربیت بر مبنای کسب دانش عینی، فهم قوانین طبیعت و منطق، و آمادگی برای زندگی در دنیای واقعی شکل می گیرد. آموزش باید به دانش آموزان کمک کند تا واقعیت های جهان را به درستی درک کنند و برای مواجهه با آن ها آماده شوند.
در واقع گرایی، برنامه درسی بر علوم تجربی، ریاضیات و منطق تأکید دارد. معلم نقش انتقال دهنده ی دانش و متخصص در زمینه ی خود را ایفا می کند و هدف، پرورش تفکر انتقادی و توانایی حل مسئله بر اساس حقایق عینی است. روش های تدریس غالباً شامل سخنرانی، آزمایش، مشاهده و تمرین است تا دانش آموزان بتوانند اطلاعات را به صورت منظم و منطقی درک کنند. این رویکرد مکاتب فلسفی در تربیت به دانش آموزان کمک می کند تا دیدگاهی واقع بینانه نسبت به جهان اطراف خود پیدا کنند و مهارت های لازم برای سازگاری با آن را کسب نمایند.
طبیعت گرایی (Naturalism) و تعلیم و تربیت
طبیعت گرایی، بر اهمیت طبیعت و رشد طبیعی انسان تأکید می کند. فیلسوفانی مانند ژان ژاک روسو، معتقد بودند که انسان ذاتاً خوب است و جامعه او را فاسد می کند. بنابراین، تربیت باید با طبیعت کودک هماهنگ باشد و به او اجازه دهد تا آزادانه و بدون دخالت بیش از حد، استعدادهای خود را شکوفا سازد. نقش محیط و تجربه در این مکتب بسیار برجسته است و آموزش باید در دل طبیعت و از طریق تعامل مستقیم با آن صورت گیرد.
در این رویکرد، معلم بیشتر یک ناظر و تسهیل گر است تا یک مربی سنتی. او باید محیطی را فراهم کند که کودک بتواند به طور طبیعی و از طریق بازی و اکتشاف، یاد بگیرد. برنامه درسی انعطاف پذیر است و بر علایق و نیازهای طبیعی کودک تمرکز دارد. هدف اصلی طبیعت گرایی و تعلیم و تربیت، پرورش فردی مستقل، سالم و متناسب با طبیعت خویش است. این مکتب باور دارد که آموزش باید به شکلی صورت گیرد که با مراحل رشد کودک همگام باشد و به او اجازه دهد تا پتانسیل های ذاتی خود را به بهترین نحو شکوفا سازد.
عمل گرایی (Pragmatism) و تعلیم و تربیت
عمل گرایی، فلسفه ای است که بر تجربه و حل مسئله متمرکز است. حقیقت نه ثابت، بلکه در حال تغییر و تکامل است و با نتایج عملی یک ایده یا عمل سنجیده می شود. جان دیویی، از پیشگامان عمل گرایی، بر آموزش فعال و دانش آموزمحوری تأکید داشت. در این مکتب، دانش آموز از طریق حل مسائل واقعی، همکاری با دیگران و تجربه مستقیم، یاد می گیرد. هدف تربیت، آماده سازی افراد برای حل مشکلات زندگی و مشارکت فعال در جامعه است.
معلم در عمل گرایی، نقش راهنما و مشاور را ایفا می کند که به دانش آموزان در کشف راه حل ها و ساخت دانش خود کمک می کند. برنامه درسی مبتنی بر پروژه محوری، یادگیری مشارکتی و فعالیت های گروهی است. تأکید بر کاربردی بودن دانش و ارتباط آن با زندگی واقعی، از ویژگی های بارز عمل گرایی و تعلیم و تربیت است. این رویکرد تربیتی به دنبال پرورش شهروندانی فعال و مسئولیت پذیر است که می توانند با چالش های پیچیده ی جامعه روبرو شوند و به راه حل های خلاقانه دست یابند.
هستی گرایی (Existentialism) و تعلیم و تربیت
هستی گرایی بر آزادی و مسئولیت فردی انسان تأکید دارد. هر فردی مسئول انتخاب ها و ساخت معنای زندگی خود است. در این مکتب، هیچ حقیقت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد و انسان در جهانی بی معنا رها شده است تا خود به آن معنا بخشد. رویکردهای تربیتی هستی گرایانه، بر محوریت فرد، پرورش خودآگاهی، تشویق به انتخاب های مسئولانه و مواجهه با اضطراب ناشی از آزادی تأکید دارند. هدف، کمک به فرد برای یافتن معنای شخصی و زندگی اصیل است. هستی گرایی و تعلیم و تربیت به شدت بر فردیت و تجربه شخصی تمرکز دارد.
در این دیدگاه، معلم نقش یک تسهیل گر را دارد که به دانش آموز کمک می کند تا خود را بشناسد، ارزش های خود را کشف کند و انتخاب های اصیل داشته باشد. برنامه درسی انعطاف پذیر است و به دانش آموزان فرصت می دهد تا علایق خود را دنبال کنند و به پرسش های وجودی خود پاسخ دهند. تأکید بر هنرهای خلاق، ادبیات و فلسفه در این مکتب رایج است، چرا که این رشته ها به فرد در جستجوی معنا و بیان خود یاری می رسانند. هدف نهایی، پرورش انسانی است که نه تنها خود را می شناسد، بلکه مسئولیت زندگی خویش را بر عهده می گیرد و به شجاعت با عدم قطعیت های زندگی مواجه می شود.
فلسفه تحلیلی (Analytical Philosophy) و تعلیم و تربیت
فلسفه تحلیلی، بر وضوح زبانی، منطق و تحلیل مفاهیم تمرکز دارد. این مکتب به جای ساخت سیستم های فلسفی بزرگ، به بررسی دقیق زبان و مفاهیمی می پردازد که در فلسفه و علوم دیگر به کار می روند. در حوزه ی تعلیم و تربیت، فلسفه تحلیلی می تواند به وضوح بخشیدن به اصطلاحات تربیتی، تحلیل منطقی استدلال ها و شناسایی ابهامات کمک کند. هدف آن، ایجاد دقت و شفافیت در تفکر تربیتی است.
معلمی که از دیدگاه فلسفه تحلیلی به آموزش می نگرد، به دقت در بیان، وضوح در مفاهیم و استدلال های منطقی توجه ویژه ای دارد. برنامه درسی باید به گونه ای طراحی شود که ابهامات زبانی را برطرف کند و به دانش آموزان در توسعه ی مهارت های تفکر نقادانه و منطقی یاری رساند. این رویکرد، هرچند کمتر به نظریه پردازی درباره ی اهداف کلی تربیت می پردازد، اما ابزاری قدرتمند برای پالایش و بهبود زبان آموزشی و اطمینان از صحت و وضوح مفاهیم مورد تدریس فراهم می آورد. فلسفه تحلیلی و تعلیم و تربیت، به ما می آموزد که چگونه با دقت بیشتری به زبان و منطق پشت مفاهیم آموزشی نگاه کنیم.
ابعاد سه گانه فلسفه در تربیت: هستی شناسی، معرفت شناسی، ارزش شناسی
کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت شراره حبیبی به تفصیل به بررسی سه ستون اصلی فلسفه و تأثیر آن ها بر تعلیم و تربیت می پردازد. این سه بعد – هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی – همچون سه لنز عمل می کنند که از طریق آن ها، جهان، انسان و فرآیند آموزش را مشاهده و درک می کنیم. هر یک از این ابعاد، پرسش های بنیادینی را مطرح می کنند که پاسخ به آن ها، تعیین کننده ی جهت گیری های تربیتی است و فهم ما را از پیچیدگی های فلسفه تعلیم و تربیت غنی تر می سازد.
فلسفه مابعدالطبیعه (هستی شناسی) و تعلیم و تربیت
هستی شناسی، شاخه ای از فلسفه است که به ماهیت واقعیت و هستی می پردازد. پرسش هایی نظیر جهان از چه ساخته شده است؟، آیا خدا وجود دارد؟، ماهیت انسان چیست؟ در این حوزه قرار می گیرند. پاسخ هر مکتب فلسفی به این پرسش ها، تأثیری عمیق بر دیدگاه آن مکتب نسبت به هدف و ماهیت تربیت دارد. مابعدالطبیعه و تربیت به ما می گوید که چه چیزی واقعی است و انسان در این واقعیت چه جایگاهی دارد.
آرمان گرایان، هستی را در عالم ایده ها و روح می دیدند، بنابراین تربیت را فرآیند کشف حقیقت های ابدی و پرورش روح می دانستند که انسان را به عالم ملکوت نزدیک تر سازد. در مقابل، واقع گرایان معتقد بودند که هستی در جهان مادی قابل مشاهده است و تربیت باید بر مبنای شناخت عینی و قوانین طبیعی شکل گیرد تا انسان بتواند در این دنیای مادی به بهترین نحو زندگی کند. طبیعت گرایان، هستی را در طبیعت و رشد طبیعی انسان می جستند و بر آزادی و تجربه ی مستقیم تأکید داشتند، با این باور که طبیعت بهترین معلم است. عمل گرایان، هستی را پویا و در حال تغییر می دیدند، بنابراین تربیت را فرآیند حل مسئله و انطباق با محیط می دانستند، جایی که حقیقت در عمل شکل می گیرد. هستی گرایان، هستی را به معنای وجود فردی و آزادی انسان تعریف می کردند و تربیت را به معنای یافتن معنای شخصی و مسئولیت پذیری می فهمیدند، در جهانی که معنایی از پیش تعیین شده ندارد. تحلیلگران نیز با تمرکز بر وضوح مفهومی، به بررسی دقیق زبان مربوط به هستی در متون تربیتی می پردازند تا ابهامات را برطرف کنند و به زبانی دقیق تر دست یابند. درک این تفاوت ها به ما کمک می کند تا مبانی پنهان در پس هر رویکرد تربیتی را شناسایی کنیم و متوجه شویم که چگونه دیدگاه های بنیادین درباره ی واقعیت، اهداف آموزشی ما را شکل می دهند.
معرفت شناسی و تعلیم و تربیت
معرفت شناسی، به بررسی ماهیت دانش، منابع کسب آن و چگونگی اعتبارسنجی آن می پردازد. پرسش هایی نظیر دانش چیست؟، چگونه می توانیم چیزی را بدانیم؟ و معیار حقیقت چیست؟ محور این شاخه هستند. دیدگاه های مختلف در معرفت شناسی، به طور مستقیم بر برنامه ریزی درسی، روش های تدریس و نقش معلم و دانش آموز تأثیر می گذارند. معرفت شناسی و تربیت به ما نشان می دهد که چگونه دانش را می سازیم و چگونه باید آن را آموزش دهیم.
آرمان گرایان، دانش را کشف ایده های ابدی می دانستند که از طریق عقل و تأمل به دست می آید، زیرا حقیقت در درون روح انسان نهفته است. واقع گرایان، دانش را نتیجه ی مشاهده و تجربه حسی و استدلال منطقی می پنداشتند، با این باور که دانش از جهان بیرونی به دست می آید. طبیعت گرایان بر دانش حاصل از تجربه مستقیم با طبیعت تأکید داشتند، زیرا معتقد بودند بهترین یادگیری از طریق تعامل با محیط طبیعی حاصل می شود. عمل گرایان دانش را در گرو عمل و حل مسائل می دانستند، و به این باور بودند که دانش تنها زمانی معتبر است که در عمل کارایی داشته باشد. هستی گرایان، دانش را تجربه ی شخصی و فهم معنای وجودی می دیدند، چرا که هر فرد باید معنای خود را خلق کند. فلسفه تحلیلی نیز به بررسی ساختار منطقی زبان دانش و چگونگی استفاده از آن در تربیت می پردازد تا از وضوح و دقت مفاهیم اطمینان حاصل کند. این تفاوت ها در نگاه به دانش، شیوه های یادگیری و یاددهی را شکل می دهند؛ آیا معلم باید اطلاعات را انتقال دهد، یا دانش آموز باید خود به کشف بپردازد؟ این ها پرسش هایی هستند که پاسخشان در دل معرفت شناسی نهفته است و کلید فهم روش های آموزشی را به دست می دهند.
ارزش شناسی و تعلیم و تربیت
ارزش شناسی، به بررسی ماهیت ارزش ها، منشأ آن ها و چگونگی شکل گیری ارزش های اخلاقی و زیبایی شناختی می پردازد. پرسش هایی نظیر خوب و بد چیست؟، زیبایی از کجا می آید؟ و چه چیزی با ارزش است؟ در این حوزه مطالعه می شوند. ارزش ها، ستون فقرات اهداف اخلاقی و اجتماعی هر نظام تربیتی را تشکیل می دهند و به آن جهت می دهند. ارزش شناسی و تربیت به ما کمک می کند تا بفهمیم چه چیزی را باید به کودکان و نوجوانان بیاموزیم تا انسان هایی شایسته و با فضیلت باشند.
برای آرمان گرایان، ارزش ها مطلق و جهانی هستند و از ایده های متعالی نشأت می گیرند. تربیت باید به سمت پرورش فضایل اخلاقی و دستیابی به خیر مطلق هدایت شود تا روح انسان به کمال برسد. واقع گرایان، ارزش ها را از طریق مشاهده ی جهان و قوانین طبیعی آن درک می کردند و بر تربیت شهروندان مسئول و کارآمد تأکید داشتند که بتوانند به خوبی در جامعه عمل کنند. طبیعت گرایان ارزش های اخلاقی را بر مبنای رشد طبیعی و تمایلات درونی انسان تعریف می کردند، با این اعتقاد که طبیعت بهترین راهنما برای انتخاب ارزش هاست. عمل گرایان، ارزش ها را نسبی و تابع نتایج عملی می دانستند؛ چیزی با ارزش است که در عمل مفید باشد و مسائل را حل کند و به بهبود زندگی کمک کند. هستی گرایان نیز بر ارزش های خودساخته و مسئولیت فردی در تعریف اخلاق تأکید می کردند، زیرا هر فرد باید معنای زندگی و ارزش های خود را خلق کند. در نهایت، فلسفه تحلیلی به تحلیل دقیق زبان ارزش ها و پرهیز از ابهام در بحث های اخلاقی تربیتی می پردازد تا وضوح و دقت در این حوزه را تضمین کند. درک این تفاوت ها به ما اجازه می دهد تا اهداف پنهان و آشکار هر رویکرد تربیتی را در زمینه ی پرورش اخلاقی و اجتماعی درک کنیم و متوجه تأثیر عمیق آن ها بر شکل گیری شخصیت انسان ها شویم.
نگاه به تعلیم و تربیت از منظر این سه بعد فلسفی، همانند آن است که با عینک های گوناگون به یک منظره می نگریم؛ هر بار جنبه ای جدید آشکار می شود و درک ما را از کلیت موضوع کامل تر می سازد. کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت این فرصت را برای عمیق تر دیدن به ما می دهد.
نظریه ها و مکاتب تربیتی معاصر: پاسخ هایی به چالش های نوین
در فصول بعدی کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت شراره حبیبی، به مجموعه ای از نظریه ها و مکاتب تربیتی معاصر پرداخته می شود که هر یک، پاسخی به دغدغه ها و چالش های زمان خود بوده اند. این مکاتب، اغلب بر پایه و اساس مکاتب فلسفی کلاسیک بنا شده اند، اما با رویکردهایی نوین، سعی در تطبیق با شرایط متغیر جامعه دارند. شناخت این نظریه ها، به درک پویایی و تحولات مستمر در حوزه ی تعلیم و تربیت کمک شایانی می کند و ما را با طیف وسیعی از نظریه های تربیتی معاصر آشنا می سازد.
پایدارگرایی (Perennialism)
این مکتب بر این باور است که حقایق ابدی و جهانی وجود دارند که نسل به نسل منتقل می شوند. پایدارگرایان معتقدند که طبیعت انسان ثابت است و اهداف تعلیم و تربیت نیز باید ثابت و پایدار باشند. آموزش باید بر مطالعه ی آثار کلاسیک ادبیات، فلسفه، علوم و تاریخ تمرکز کند تا دانش آموزان به ایده های بزرگ دست یابند. هدف، پرورش ذهن، توسعه ی خرد و دستیابی به دانش های بنیادین است که در هر زمان و مکانی اعتبار دارند. معلم نقش مهمی در انتقال این میراث فرهنگی و فکری دارد و برنامه های درسی بر مضامین ثابت و عمیق تکیه می کنند.
پیشرفت گرایی (Progressivism)
با الهام از فلسفه ی عمل گرایی جان دیویی، پیشرفت گرایی بر تجربه، رشد فردی و حل مسئله تأکید دارد. این مکتب باور دارد که آموزش باید فعال، دانش آموزمحور و مرتبط با نیازهای واقعی زندگی باشد. معلم نقش راهنما را ایفا می کند و دانش آموز از طریق کنجکاوی، اکتشاف و همکاری با همسالان خود، دانش را می سازد. برنامه درسی انعطاف پذیر است و به علایق و تجربیات دانش آموزان اهمیت می دهد. هدف این رویکرد، آماده سازی دانش آموزان برای یک زندگی دموکراتیک و پویا است، جایی که توانایی حل مسئله و انطباق با تغییرات از اهمیت بالایی برخوردار است.
بنیادگرایی (Essentialism)
این مکتب بر بازگشت به اصول و دانش پایه ی ضروری تأکید دارد. بنیادگرایان معتقدند که یک سری مهارت ها و دانش های اساسی وجود دارد که هر فردی برای عملکرد موفق در جامعه باید آن ها را فرا بگیرد. آموزش باید ساختارمند، معلم محور و با تمرکز بر دروس اصلی مانند خواندن، نوشتن، حساب، تاریخ و علوم پایه باشد. در این رویکرد، انضباط، تلاش و سخت کوشی دانش آموزان مورد تأکید است و معلم نقش مقتدرانه ای در انتقال این دانش های ضروری ایفا می کند. هدف، تضمین این است که دانش آموزان با دانش و مهارت های لازم برای موفقیت در جامعه تجهیز شوند.
بازسازی گرایی (Reconstructionism)
این مکتب بر نقش تربیت در تغییر و اصلاح اجتماعی تأکید می کند. بازسازی گرایان باور دارند که مدارس و نهادهای آموزشی باید ابزاری برای حل مشکلات اجتماعی و ایجاد جامعه ای عادلانه تر باشند. هدف آن، آماده سازی دانش آموزان برای مواجهه با مسائل جهانی و مشارکت فعال در ایجاد جامعه ای بهتر است. آموزش باید به مسائل جهانی و عدالت اجتماعی بپردازد و دانش آموزان را به تفکر انتقادی و اقدام تشویق کند. برنامه های درسی اغلب شامل مطالعه ی مشکلات اجتماعی و طراحی راه حل ها برای آن هاست، با این امید که دانش آموزان عوامل تغییر در جامعه باشند.
پدیدارشناسی (Phenomenology)
پدیدارشناسی بر تجربه ی زیسته و درک پدیده ها آن گونه که در آگاهی فرد ظاهر می شوند، تمرکز دارد. در تربیت، این رویکرد به معنای اهمیت دادن به دیدگاه و تجربه ی فردی دانش آموز، و تلاش برای درک دنیای او از منظر خودش است. هدف، پرورش توانایی تأمل، خودآگاهی و فهم عمیق تر از تجربه های انسانی است. معلم در این دیدگاه، فضایی را برای دانش آموزان فراهم می کند تا تجربیات خود را بیان کنند و به آن ها معنا ببخشند، به جای اینکه صرفاً دانش را به آن ها منتقل کند.
ساختارگرایی (Structuralism)
ساختارگرایی به بررسی ساختارها و الگوهای عمیق و نهفته در پدیده های انسانی، زبان، فرهنگ و ذهن می پردازد. این مکتب باور دارد که رفتار انسان و پدیده های فرهنگی از ساختارهای زیربنایی مشخصی پیروی می کنند. در تربیت، می تواند به تحلیل ساختارهای شناختی، زبانی و فرهنگی که فرآیند یادگیری را شکل می دهند، کمک کند. هدف آن، فهم چگونگی سازمان دهی دانش در ذهن و فرهنگ و کشف قوانین ناخودآگاهی است که بر یادگیری ما حاکم است. برنامه های درسی ممکن است بر تحلیل متون و فرهنگ ها برای کشف ساختارهای پنهان تأکید داشته باشند.
انسان گرایی (Humanism)
این مکتب بر پتانسیل انسانی، خودشکوفایی و کرامت فرد تأکید دارد. انسان گرایان معتقدند که هر فردی دارای پتانسیل های بی نظیری برای رشد و کمال است و تربیت باید به شکوفایی این پتانسیل ها کمک کند. آموزش باید به رشد همه جانبه ی شخصیت دانش آموز، پرورش خلاقیت، استقلال و ارزش های اخلاقی بپردازد. محیط آموزشی باید امن، حمایت کننده و دانش آموزمحور باشد تا فرد بتواند در آن احساس امنیت و تعلق کند. معلم در این رویکرد، نقش یک حامی و تسهیل کننده را دارد و به رشد عاطفی و اجتماعی دانش آموزان نیز توجه می کند.
رفتارگرایی (Behaviorism)
رفتارگرایی بر این باور است که یادگیری از طریق شرطی سازی و تقویت رفتارها اتفاق می افتد. این مکتب بر مشاهده پذیری رفتارها و تأثیر محیط بر آن ها تأکید دارد. آموزش در این مکتب، با استفاده از پاداش و تنبیه، به شکل دهی رفتارهای مطلوب و حذف رفتارهای نامطلوب می پردازد. معلم نقش کنترل کننده محیط یادگیری را دارد و بر پاسخ های قابل مشاهده تمرکز می کند. برنامه های درسی غالباً شامل تمرین و تکرار و استفاده از سیستم های پاداش و جریمه برای شکل دهی به رفتارها هستند. هدف، تغییر رفتار و ایجاد عادت های مثبت از طریق کنترل محیط است.
پست مدرنیسم (Postmodernism)
پست مدرنیسم به نقد کلان روایت ها، حقیقت های مطلق و هرگونه مرکزیت در دانش می پردازد. این مکتب بر تنوع دیدگاه ها، نسبی گرایی و اهمیت صداهای حاشیه ای تأکید دارد. در تربیت، به معنای تشویق به تفکر انتقادی نسبت به دانش، قدرت و تاریخ، و پذیرش تنوع فرهنگی و هویتی است. برنامه های درسی ممکن است بر تحلیل روایت های مختلف، نقد قدرت و تشویق به چندصدایی در کلاس درس تمرکز کنند. هدف، پرورش شهروندانی است که قادر به تفکر انتقادی و زیر سوال بردن هنجارهای مسلط باشند.
انتقادگرایی (Critical Theory)
بر پایه نظریه ی انتقادی، تربیت باید به آگاهی بخشی و رهایی از ستم، نابرابری و ساختارهای قدرت ناعادلانه کمک کند. این مکتب معتقد است که آموزش نباید صرفاً بازتولید وضعیت موجود باشد، بلکه باید به دانش آموزان کمک کند تا نابرابری ها را شناسایی کرده و برای تغییر آن ها اقدام کنند. هدف آن، توانمندسازی دانش آموزان برای تحلیل انتقادی جامعه و مشارکت در تغییر آن است. این رویکرد به ویژه در آموزش سواد رسانه ای، عدالت اجتماعی و پرورش آگاهی سیاسی کاربرد دارد و معلم نقش یک تسهیل کننده برای گفتگوهای انتقادی را ایفا می کند.
نگاهی عمیق تر به رئالیسم اسلامی و ماتریالیسم در بستر تربیت
کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت شراره حبیبی در فصول پایانی خود به بررسی دو مکتب مهم دیگر، یعنی رئالیسم اسلامی و ماتریالیسم می پردازد. این دو مکتب، با داشتن مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی خاص خود، رویکردهای متمایزی را در حوزه ی تعلیم و تربیت ارائه می دهند که بررسی آن ها برای درک جامع فلسفه ی تربیتی ضروری است. درک این دو دیدگاه، چشمان ما را به سوی تفاوت های بنیادین در رویکردهای تربیتی و اهداف نهایی آن ها می گشاید.
رئالیسم اسلامی و تعلیم و تربیت
رئالیسم اسلامی، نه تنها یک مکتب فلسفی، بلکه یک نظام فکری جامع است که بر پایه آموزه های دین اسلام بنا شده است. در این مکتب، هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی در پیوند با جهان بینی توحیدی قرار می گیرند. هستی شناسی اسلامی، بر وحدانیت خداوند و خلق جهان و انسان توسط او تأکید دارد. انسان به عنوان اشرف مخلوقات، دارای روح الهی و وظایف معنوی است. این دیدگاه، برای انسان جایگاه ویژه ای در عالم قائل است و تربیت را وسیله ای برای رسیدن به کمال انسانی و قرب الهی می داند.
معرفت شناسی در اسلام، علاوه بر حس و عقل، بر وحی و الهام نیز به عنوان منابع معتبر دانش تأکید می کند. این بدان معناست که دانش، هم از طریق مشاهده و استدلال و هم از طریق راهنمایی های الهی کسب می شود. ارزش شناسی اسلامی، ریشه در احکام الهی و آموزه های قرآن و سنت دارد و بر ارزش های اخلاقی مطلق و جهان شمول مانند عدالت، صدق، امانت و تقوا تمرکز می کند که چارچوب اخلاقی زندگی مسلمانان را تشکیل می دهند. نظام تربیتی اسلام، با این مبانی، اهداف بلندی را دنبال می کند؛ پرورش انسان موحد، متعهد، مسئولیت پذیر، با فضایل اخلاقی و آماده برای زندگی سعادتمند در دنیا و آخرت. اصول تربیتی آن شامل تربیت عقلانی، اخلاقی، جسمانی و اجتماعی است و روش های تدریس آن نیز تنوعی از تعلیم مستقیم تا تربیت عملی و الگوسازی را در بر می گیرد. برنامه ریزی درسی در این مکتب، با هدف پرورش ابعاد مختلف وجودی انسان و با تأکید بر دروس دینی، اخلاقی و علوم مفید صورت می پذیرد تا فرد بتواند به یک انسان کامل تبدیل شود.
ویژگی های نظام تربیتی اسلام:
-
هدف نهایی: قرب الهی و سعادت حقیقی در دنیا و آخرت، که فراتر از هر هدف دنیوی است.
-
مبانی هستی شناختی: توحید، جهان بینی الهی، انسان به عنوان خلیفه الله و دارای مقام والایی در خلقت.
-
منابع معرفت: عقل، حس، وحی (قرآن و سنت)، شهود، که همگی به شناخت حقیقت کمک می کنند.
-
اصول تربیتی: اعتدال (پرهیز از افراط و تفریط)، جامعیت (توجه به تمام ابعاد وجودی انسان)، تدریج (یادگیری مرحله به مرحله)، استمرار، تکریم انسان، عمل گرایی اخلاقی.
-
روش های تدریس: تشویق و ترغیب، موعظه (نصیحت)، الگوپذیری (از پیامبران و ائمه)، بحث و گفتگو (جدال احسن)، کار عملی، تفکر و تعقل.
-
برنامه ریزی درسی: شامل علوم دینی (قرآن، حدیث، فقه)، انسانی (تاریخ، ادبیات)، طبیعی (علوم تجربی) و مهارت های زندگی با هدف پرورش همه جانبه و متوازن.
ماتریالیسم و فلسفه مادی دیالکتیکی
در مقابل رئالیسم اسلامی، ماتریالیسم قرار می گیرد که اساس هستی را ماده می داند و هرگونه واقعیت غیرمادی (روح، خدا) را انکار می کند. این مکتب بر این باور است که همه چیز از ماده تشکیل شده و پدیده های ذهنی نیز محصول تعاملات مادی هستند. فلسفه مادی دیالکتیکی، که ریشه در اندیشه های مارکس و انگلس دارد، بر تغییر و تکامل ماده از طریق تضادها (دیالکتیک) تأکید می کند. در این دیدگاه، آگاهی و فرهنگ نیز محصول ماده و روابط اجتماعی و اقتصادی هستند و تحت تأثیر شرایط مادی قرار می گیرند.
تأثیر این مکتب بر تعلیم و تربیت، در تأکید بر تربیت کارگری، آموزش برای تولید، و پرورش آگاهی طبقاتی نمود می یابد. هدف تربیت، آماده سازی افراد برای مشارکت در تولید و تغییر ساختارهای اجتماعی برای رسیدن به جامعه ی بی طبقه است. آموزش در این مکتب، بر علوم تجربی، مهارت های فنی و آگاهی های اجتماعی و سیاسی متمرکز است تا افراد بتوانند نقش فعالی در جامعه ایفا کنند. نقش معلم، انتقال دهنده ی دانش علمی و مروج ایدئولوژی طبقاتی است. برنامه های درسی اغلب به گونه ای طراحی می شوند که به پرورش مهارت های عملی و تفکر مادی گرایانه کمک کنند و به دانش آموزان دیدگاهی انتقادی نسبت به نظام سرمایه داری بدهند.
ویژگی های نظام تربیتی ماتریالیستی:
-
هدف نهایی: ایجاد جامعه ی بی طبقه، پرورش انسان مولد و آگاه به مسائل اجتماعی و اقتصادی.
-
مبانی هستی شناختی: ماده گرایی، انکار هرگونه واقعیت غیرمادی و تأکید بر جهان مادی.
-
منابع معرفت: تجربه حسی، علم تجربی، دیالکتیک (تحلیل تضادها و تغییرات در ماده و جامعه).
-
اصول تربیتی: کارآموزی (تربیت برای تولید)، همبستگی اجتماعی، آگاهی طبقاتی و مبارزه برای عدالت اجتماعی.
-
روش های تدریس: آموزش فنی و حرفه ای، کار گروهی، آموزش مبتنی بر حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی.
-
برنامه ریزی درسی: تمرکز بر علوم طبیعی، فنی، تاریخ، اقتصاد سیاسی و فلسفه ی مارکسیستی.
مقایسه ی این دو مکتب، اوج تفاوت در جهان بینی و تأثیر آن بر تربیت را نشان می دهد. یکی بر جهان بینی الهی و سعادت ابدی تأکید دارد، و دیگری بر جهان بینی مادی و سعادت جمعی در این دنیا. این تضاد، فهم ما را از پیچیدگی ها و انتخاب های موجود در طراحی نظام های آموزشی غنا می بخشد و به ما در نقد و بررسی کتاب مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت یاری می رساند.
نتیجه گیری: نگاهی به آینده تعلیم و تربیت با بینش فلسفی
پایان دادن به این سفر عمیق در دنیای مکاتب فلسفی و تعلیم و تربیت، که با راهنمایی کتاب ارزشمند دکتر شراره حبیبی صورت گرفت، ما را به این درک می رساند که فلسفه نه تنها یک شاخه ی انتزاعی از دانش، بلکه رگ حیاتی هر نظام تربیتی است. هر ایده ی تربیتی، هر روش آموزشی و هر هدف پرورشی، ریشه ای در یک جهان بینی فلسفی دارد، خواه این ریشه آشکار باشد یا پنهان. در حقیقت، فلسفه به مثابه قلب تپنده ای است که به کالبد بی جان آموزش، معنا و جهت می بخشد و مسیر خلاصه کتابهای فلسفی تربیتی را روشن می سازد.
مطالعه ی این کتاب، نه تنها به دانشجویان کمک می کند تا مبانی نظری رشته ی خود را عمیق تر درک کنند، بلکه به اساتید و معلمان نیز ابزاری قدرتمند برای تحلیل انتقادی رویکردهای آموزشی و نوآوری در کلاس درس می دهد. بینشی که از شناخت مکاتب فلسفی و تأثیر آن ها بر هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی به دست می آید، چارچوبی محکم برای مواجهه با چالش های تربیتی پیش رو ایجاد می کند. از مسائل مربوط به برنامه ریزی درسی و روش های تدریس گرفته تا دغدغه های اخلاقی و اجتماعی، همگی ریشه در پرسش های فلسفی دارند که فلسفه تعلیم و تربیت به آن ها پاسخ می دهد.
نظام های آموزشی امروز، با سرعت فزاینده ی تغییرات تکنولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی مواجه هستند. بدون یک چارچوب فلسفی قوی، تصمیم گیری در این شرایط دشوار خواهد بود و ممکن است به بی راهه کشیده شویم. این کتاب، با ارائه ی تصویری جامع از مکاتب کلاسیک و معاصر، و همچنین تحلیل رویکردهای اسلامی و مادی، به خوانندگان کمک می کند تا با دیدی بازتر و عمیق تر به آینده ی تعلیم و تربیت بنگرند. برای دستیابی به درکی جامع و تفصیلی، مطالعه ی کامل این اثر ارزشمند به شدت توصیه می شود؛ زیرا هر فصل، دریچه ای به سوی دنیایی از اندیشه ها و تفکرات بنیادین می گشاید که می تواند مسیر فکری هر علاقه مندی را روشن کند و او را به تعمق بیشتر در این حوزه ی حیاتی دعوت نماید تا خود به یک منبع ارزشمند از دانش در مکاتب فلسفی در تربیت تبدیل شود.