در این آشفته بازار اما چه چیزی بهتر از کلیشههای اجتماعی برای جمع کردن داستان: «زنهای امریکا به یک مرد زنستیز رای نداند» اما «مردان زن ستیز لاتینتبار رای دادند». کلیشهها ممکن است از آلام ما بکاهند اما لزوماً واقعیت اجتماعی را به ما نمیگویند یا در بهترین حالت نصفه نیمه میگویند.
این یادداشت کوتاه هدفش توضیح چرایی نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ امریکا نیست. در ماههای پیش رو انبوهی از تحلیلهای متناقض بیرون خواهد آمد که توضیح میدهند که هریس باخت چون: از بایدن به اندازه کافی فاصله نگرفت /موفقیتهای بایدن را به اندازه کافی ارائه نداد؛ صدای طرفداران فلسطین را نشنید/از جنایتهای اسرائیل به اندازه کافی حمایت نکرد؛ فشار اقتصادی طبقات فرودست رو ندید/به خواستههای طبقه متوسط (ونک به بالا!) توجه نکرد؛ لیز چنی، دختر جنایتکار جنگی دیک چنی، از هریس حمایت کرد/جنایکتاری مثل جورج بوش پسر از هریس حمایت نکرد؛ بیل و هیلاری کیلینتون فاسد از هریس حمایت کردند/ اوباما زیاد برای هریس مایه نگذاشت؛ دونالد ترامپ یک عوامفریبِ پوپولیستِ شارلاتان هست (که هست)/ترامپ مجددا توانست خودش را دیگری (outsider) سیستم سیاسی حاکم امریکا تعریف کند؛ و الی آخر.
در اینجا صرفاً میخواهم یک نکته را به بهانه انتخابات اخیر یادآوری کنم: بدون درنظر گرفتن «متغیر نژاد» درک ما از تحولات اجتماعی امریکا ناقص خواهد بود. در امریکا به عنوان کشوری با تنوع نژادی، چندین گروه جمعیتی عمده نقش تعیینکنندهای در نتایج انتخابات دارند. طبق آخرین برآوردها، سفیدپوستان حدود ۵۹ درصد جمعیت، لاتینتبارها حدود ۱۹ درصد، سیاهپوستان آمریکایی حدود ۱۳ درصد، آسیایی-آمریکاییها حدود ۶ درصد، و سایر گروهها از جمله بومیان آمریکا و کسانی که خود را چندنژادی میدانند، درصد باقیمانده را تشکیل میدهند. با این حال، علیرغم این تنوع نژادی، دینامیسم جامعه امروز امریکا همچنان عمیقاً متاثر از نظام بردهداری سابق، تبعیض نژادی و تبعیض سیستماتیک است. این نیروهای تاریخی نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی پایداری را ایجاد کردهاند که همچنان جامعه معاصر امریکا را شکل میدهند. میراث این سیستمها به طور مستقیم بر الگوهای رأیدهی، فرصتهای اقتصادی و تحرک اجتماعی در میان گروههای نژادی مختلف تأثیر گذاشته است، به طوری که هر گروه نژادیای مسیرهای متمایزی را در مشارکت سیاسی و نمایندگی تجربه کردهاند و میکنند.
در توضیح این ادعا، دو مثال زیر نشان میدهد که چگونه فهم الگوهای انتخاباتی بدون درنظر گرفتن همبستگی آن با هویت نژادی تصویر ناقص و کژتابی از واقعیت به ما میدهد. مثال اول: در تحلیل نتایج انتخابات اخیر، لیبرالهای امریکا (عموما طیف میانهرو و مسلط حزب دموکرات) تمایل شدیدی دارند که نشان دهند «زنهای امریکا» مخالف دونالد ترامپٍ و ایدههای ارتجاعی او در مورد زنان و حقوق زنان بودند و مثل همیشه به حزب زنان و حامی حقوق زنان یعنی حزب دموکرات رای دادهاند. لذا نمودار شماره ۱ که نشان میدهد ۵۴٪ زنان به کامالا هریس رای دادهاند، نمودار مورد علاقه آنهاست برای ساختن روایتشان: زنها به یک مرد زنستیز رای ندادند، این مرد بودند که او را راهی کاخ سفید کردند. این گزاره اگرچه بخشی از حقیقت را عیان میکند اما همزمان بخشی دیگر را پنهان می کند مگر اینکه در تقاطع (intersect) با متغیر نژاد قرار گیرد. در این حالت، یعنی در تقاطع جنسیت با نژاد، ما تصویر کاملتر و دقیقتری از واقعیت خواهیم دید: در راهی کردن ترامپ به کاخ سفید، زنهای سفیدپوست با ۵۲ درصد رای همدست مردان سفیدپوست بودند (نمودار شماره ۲). برای اینکه باز بهتر متوجه همبستگی هویت نژادی و الگوهای انتخاباتی شویم باید به رای زنان سیاه پوست نگاه کنیم: حدود ۹۲ درصد زنان سیاه پوست یا آمریکایی-آفریقایی تبار به کامالا هریس رای دادن و به طرز بسیار معناداری فاصله خود را با دونالد ترامپ و ایدههای زن ستیزانه، نژادپرستانه و دیگری ستیزانهاش اعلام کردند. این الگوی انتخاباتی رأیدهندگان سیاهپوست، بخصوص زنان سیاه پوست، از دوران جنبش حقوق مدنی پایدارترین بلوک رأی دموکرات بوده است.
مثال دوم. همین نمودار شماره ۲ اما نشان میدهد که فهم متغییر نژاد/قومیت به عنوان یک کلیت یکپارچه هم خود میتواند فریبنده باشد و حقیقتی دستکاری شده را به ما عرضه کند. با توسل به همین نمودار و یک کلیشه نژادی، گفته شد مردان لاتینتبار (یعنی مهاجران لاتین تبار امریکا که تبارشان به کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی برمیگردد) به دلیل «تمایلات زنستیزانه در فرهنگ امریکای جنوبی» به ترامپ رای دادن. این درحالیست که اگر دقیقتر به متغیر نژاد/قومیت نگاه کنیم میبینیم که، همانطور که نمودار شماره ۳ نشان میدهد این تنها امریکاییهای-کوباییتبار بوده اند که اکثریتشان یعنی حدود ۵۸ درصدشان به ترامپ رای داده و سایر لاتینتبارها، مخصوصا امریکاییهای مکزیکیتبار، اکثراً به کامالا هریس رای دادن (۶۲٪). نکته جالب این است که اکثریت امریکاییهای کوباییتبار (حدود ۹۰٪) سفیدپوست هستند یا تمایل دارند خود را سفیدپوست معرفی کنند. به بیانی دیگر، در این مورد نیز متغیر نژاد/قومیت با الگوی انتخاباتی همبستگی دارد اما نه به صورتی که روایت شد. روایت دقیق این است که یک گروه دیگر از سفیدپوستها یا خودسفیدپوستانگارها به دونالد ترامپ رای دادند.
به زبان منطقییون، در هر دو روایت ۱ و ۲، تعمیم ناروا (Faulty generalization) رخ داده است. اما هریک از این دو روایت با اتخاذ دو سیاست نژادی متفاوت تلاش کردهاند دو نتیجه دلخواه از تعمیمهای ناروایشان ارائه دهند. در اولی تلاش شده با تعمیمی ناروا، کلیتی به اسم «زنان امریکا» ساخته شود که هم متغیر نژاد را نادیده گرفته است هم «زنان سفیدپوست» از انگ حمایت از مردی سفیدپوست که متهم به انواع و اقسام پروندههای آزار جنسی و فساد مالی است حفظ شوند. در روایت دوم اما با یک تعمیم ناروا، متغییر نژاد تبدیل به یک کلیت یکدست شده است تا هم مردان سفیدپوست امریکایی-کوباییتبار را حفظ کند هم مهاجران غیرسفیدپوست بز بلاگردان شکست انتخابات معرفی شوند.