پس از طوفان؛ حماس مثل ققنوس از خاکستر سربرآورده و تا پیروزی می جنگد

بسیاری از تحلیلگران همچنان ماهیت هفتم اکتبر و «طوفان الاقصی» را در نیافته‌اند. از این رو، آن‌ها را در تحلیل روز پس از طوفان، اسیر دربند افکار و پیش‌فرض‌های سیاسی می‌یابیم که فاقد ارزش هستند. به تعبیری، هر گونه رویکرد و تحلیل سیاسی در خصوص فلسطین و منازعه با اشغالگر صهیونیست که پیش از هفتم اکتبر پیشنهاد و یا مطرح شد، از جمله فرضیه‌ها و ادبیات کلیشه‌ای است که نبایستی مبنای اظهارنظر و سخن گفتن در مورد رویکرد و راه حل سیاسی برای منازعه قرار گیرد.

به طور کلی، طوفان با آغازی جدید بر بستری نوین پایان می‌پذیرد. به همین خاطر، ناگزیر و لاجرم باید یک طوفان الاقصی سیاسی متناسب و درخور زلزله هفتم اکتبر نیروهای مقاومت در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی، شکل گیرد.

اما درباره رویکردها و تحلیل‌های طرف صهیونیستی باید گفت که با توجه به داده‌های موجود از وضعیت میدانی، اشغالگر می‌کوشد جغرافیای شمال غزه را به منطقه‌ای غیر قابل سکونت تبدیل کند و آن را تحت کنترل خود درآورد و وضعیتی مشابه شرایط حاکم طی سال‌های ۱۹۶۷ تا ۲۰۰۵ به وجود آورد؛ نظیر آنچه در سال ۲۰۰۲ در کرانه باختری تحت عنوان عملیات «سپر بازدارنده» انجام گرفت و طی آن مسئولیت امنیتی به ساف (سازمان آزادی بخش فلسطین) واگذار شد که البته ساف در انجام این ماموریت ناکام و جریان مقاومت اوج گرفت. در نتیجه تشکیلات خودگردان و ساف آن اعتماد به نفس لازم را برای ایفای نقش امنیتی برای اشغالگران از دست دادند.

تشکیلات خودگردان با آن همه عناوین سیاسی متعددی که یدک می‌کشید حتی در جلب اعتماد مردم در بحث تامین امنیت ملی در حد معقول هم ناکام گشت. در این مورد برخی محافل سیاسی پیرامونی آریل شارون، نخست وزیر مقبور رژیم صهیونیستی از امکان واگذاری این مسئولیت به خانواده‌های معروف و تشکل‌های مدنی صاحب جایگاه سخن به میان آوردند. شاید کسانی که امروز باز اینگونه یاوه‌گویی‌ها را مطرح می‌سازند، این تصور را نداشته باشند که حماس علی رغم تلفات میدانی که لازمه جنگ است، همان ققنوسی است که از میان خاکستر سربرآورده و به جنگ تا پیروزی ادامه خواهد داد. بنابراین هر گونه راه حل مبتنی بر قوه قهریه نیروهای متجاوز خیره سر صهیونیستی محکوم به شکست خواهد بود.

اما از منظر فلسطینی مدافع و حاضر در میدان، باید گفت که نه راه‌های ۱۹۶۷ و نه «سند اسرا» و نه حتی تلی از ادبیات نمی‌تواند راهی برای اجرای عملی بیابد؛ این امر از یک سو به دلیل خیره سری و قلدری اشغالگران و حامیان غربی آن و در راس آنها آمریکا و از دیگر سو به دلیل تضاد چنین چیزی با الزامات ما بعد طوفان الاقصی است. چه بسا دوباره ما فلسطینی‌ها را به نفی یکدیگر و به انتظار موافقت طرف مقابل نشستن سوق خواهد داد.

اما درباره گروه اُسلو مَداران و تشکیلات خودگردان مستقر در رام الله، نباید ذهن را درگیر رویکردهای آنها کرد؛ چرا که آنان از دایره تاثیرگذاری ملی بسیار فاصله گرفته‌اند؛ چه رسد به این که توان ابتکار عمل در راستای مطالبات افکار عمومی فلسطینی را داشته باشند.

حال راه حل چیست؟

هیچ کس عصای سحرآمیز در دست ندارد تا بتواند آثار فاجعه انسانی محصول ماشین جنگی و جنایتکار صهیونیستی را بزداید. قلب‌ها داغدار است و جهان تا این لحظه حتی از رساندن جرعه آبی برای کودکان غزه ناتوان و درمانده است؛ به همین خاطر عنصر در حال گسترش «نفرت»، هر گونه تصور و ذهنیت امکان همزیستی مسالمت آمیز را دستکم برای چندین نسل ناممکن می‌سازد. لذا پژوهشگران باید الگویی را مدنظر قرار دهند که مبتنی بر داده‌های جدید و متکی بر محورهای ذیل باشد:

اولا، جنگ علیه غزه سریعا متوقف و رژیم صهیونیستی در محافل بین‌المللی محاکمه و موظف به بازسازی غزه شود و نتواند از این مسئولیت طفره رود.

ثانیا، در طول یک سده‌ای که از عمر فاجعه فلسطین سپری می‌شود، این کشورها و سازمان‌های بین‌المللی بوده‌اند که خود را در جایگاه مسئول تعیین سرنوشت ملت فلسطین قرار داده‌اند و هیچگاه این اجازه را به فلسطینی‌ها نداده‌اند تا نظر خود را بیان و اعمال کنند و اختیار آزادی انتخاب برای تعیین سرنوشت به آنها سپرده شود. از این رو، یکی از شاخصه‌های مورد انتظار این است که تصمیم‌گیری به خود فلسطینی‌ها واگذار گردد، نه دیگران.

ثالثا، اگر چه رژیم جنایت پیشه صهیونیستی یک موجودیت سرکش و یاغی در برابر نظام جهانی است و انواع جنایات جنگی و ضد بشری را مرتکب شده و می‌شود، اما متاسفانه عضو دائم سازمان ملل متحد است و دست کم به لحاظ نظری انتظار می‌رود در این برهه زمانی نباید هیچ گونه زمینه‌ای برای تعامل با این رژیم وجود داشته باشد و این گونه نباشد که رفتار دوگانه و گاه چندگانه‌ای را با این رژیم شاهد باشیم، بلکه باید تلاش کرد اسرائیل را در سطوح سیاسی و دیپلماتیک به انزوا برد و به موازات آن بایستی با جدیت تمام به دنبال تشکیل کشور فلسطینی بود.

اگر چه قطعنامه‌های به سرانجام نرسیده بین‌المللی به وجود کشور مستقل دارای حاکمیت عربی در ۴۵ درصد از سرزمین تاریخی فلسطین اشاره کرده‌اند و بعدها پیمان اسلو به میان آمد و از کشور بی‌هویت و پاره پاره فلسطین در مساحتی حدود ۱۸ درصد از فلسطین تاریخی صحبت شد، اما همین مقدار هم راه به جایی نبرد. در نتیجه نباید مسائلی از قبیل به رسمیت شناختن طرفینی میان فلسطین و موجود صهیونیستی مطرح و در مورد آن‌ها سخنی گفته شود؛ چرا که به مثابه نادیده انگاری تاریخی از شکست و ناکامی خواهد بود.

راه حل و برون رفت همان توانمندسازی ملت فلسطین به داشتن کشوری مستقل و برخوردار از نظام سیاسی مبتنی بر تحقق کرامت شهروند فلسطینی و تامین آزادی تردد او و برخورداری از زندگی عزتمندانه همچون سایر ملل جهان است.

البته این امر مستلزم هم افزایی در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است که از حوزه دولتی و رسمی فراتر و متکی به دو مولفه قوی «مردمی» و «بین‌المللی» باشد. این دو عامل لازم است تا دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی را در جهت تحقق هدف تشکیل کشور فلسطین تحت فشار قرار دهد. از این جهت که افکار عمومی در نیمکره شمالی تاثیری واقعی بر تصمیم سازان در کشورهایشان دارد. کما این که به نظر می‌رسد که خون نوزاد شیرخواره فلسطینی در حال زنده کردن روح انسانیت در کالبد این جوامع است و می‌تواند اهرم فشاری باشد که تحرکات سیاسی را به دنبال داشته و به تحقق آرزوی دیرینه ملت فلسطین کمک کند. به همین دلیل است که روز پس از طوفان باید به «فلسطینی» توجه شود که این طوفان را برای تحقق آمال و آرزوهای مردمانش به راه انداخت.

* نماینده حماس در ایران

*منتشر شده در ایران نوانس

311311

خروج از نسخه موبایل