رفیقم گفت یحیی سنوار را ترور کردند. عکس بدن بیجانش هم منتشر شده. طاقت دیدنش را داری؟ رو به رفیقم کردم و گفتم در این سالها بدنهای بیجان، بدنهای سوخته، بدنهای زیر آوار، بدنهای گرفتار در سیل و… کم ندیدم. بارها و بارها به غسالخانه رفتهام و شاهد مراسم و غسل و تدفین بودهام. عکس هم که دلت بخواهد.
به گزارش روابط عمومی، امیرجدیدی در یادداشتی در هم میهن نوشت: رفیقم گفت یحیی سنوار را ترور کردند. عکس بدن بیجانش هم منتشر شده. طاقت دیدنش را داری؟ رو به رفیقم کردم و گفتم در این سالها بدنهای بیجان، بدنهای سوخته، بدنهای زیر آوار، بدنهای گرفتار در سیل و… کم ندیدم. بارها و بارها به غسالخانه رفتهام و شاهد مراسم و غسل و تدفین بودهام. عکس هم که دلت بخواهد. گوشی را از دستش قاپیدم. در شبکههای اجتماعی رسم شده عکسهای این مدلی را به شکل تار نشان میدهند و قبل از باز شدن اخطار صحنههای دلخراش مینویسند. عواقب اخطار را پذیرفتم و تصویر را باز کردم.
عکس را که دیدم انگار کن یکی پس یقهام را گرفت و انداخت وسط روایت فتح، صدای مرتضی آوینی توی سرم پیچید که نجواگونه میخواند: «اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند، از ویرانی لانهاش نمیهراسد.» رو به رفیقم کردم و گفتم چه چیز از پس ذهنم گذشت و گفتم تا این لحظه معنی این نوشته را نمیفهمیدم. حالا دیگر با دیدن این عکس نوری در دلم روشن میشود.
میتوانم قابش کنم و ساعتها در عمق آن خیره شوم. میتوانم در پس این عکس تصویر کسی را ببینم که از کودکی برای آزادی، که حق ازلی و ابدی انسان است جنگیده. میتوانم تصویر مردی را ببینم که یکتنه جلوی بیشرفی، بیبی و بایدن و اعوان انصارشان ایستاده. میتوانم تصویر فرماندهای را ببینم که تنها مانده و تا آخرین گلوله تفنگش را چکانده. میتوانم تصویر انسانی را ببینم که تا آخرین قطره جانش منفعل ننشسته. میتوانم تصویر قفس پارهپارهای را ببینم که پرستویی از آن پرواز کرده.
انتهای پیام